پزشک دهکده ما کجاست؟

نويسنده:سيد حميد رضا قادري




* تلويزيون ديگر عضوي از خانواده هاي کوچک و بزرگ، شلوغ و خلوت جامعه انساني شده است. عضوي پرحرف و جذاب که خيلي کم پيش مي آيد از ديدن و شنيدن رويدادهايي که به نمايش گذارده و قصه هايي که روايت مي کند، خسته شويم و آن قدر اين عضو تأثيرگذار است که معمولاً بهترين نقطه خانه را به او مي دهيم. سفره هاي مان را طوري مي اندازيم که رو به اين قبله جديد باشد، مبلمان را طوري قرار مي دهيم که حتي ميهمان تازه از راه رسيده هم در بيان کلماتش همراه ما نگاهي به اين عضو خانواده بيندازد... فراتر از آن، گاه رفت و برگشت ما به يک سفر، مهماني، جلسه کاري را با فلان برنامه جذاب هماهنگ مي کنيم (اين روزها در خبرها خوانده ايم خانواده اي که براي پيک نيک به خارج شهر رفته بودند، آن قدر براي ديدن سريال جومونگ عجله داشتند که بچه چهارساله شان را جا مي گذارند و بعد بچه از گرما و بي تابي به رحمت خدا مي رود!) همين است که اهالي مطالعات انتقادي رسانه، مدام از خطرات رسانه مي گويند و رسانه زدگي. در حقيقت نقطه عزيمت همه جدل هاي پيرامون رسانه همين جاست که چگونه مي توان از سيطره رسانه گريخت يا دست کم اگر نمي توان چنين کرد، کارکردهاي آن را به نفع فرهنگ بومي يک منطقه تغيير داد؟
* يکي از انتقادهاي هميشگي به رسانه(در همه جاي عالم) آن است که بر خلاف کتاب، قوه تخيل بيننده را تنبل مي کند، پس او را منفعل ساخته و آن چه خود مي خواهد به خورد او مي دهد. اين انتقاد را اگر بر رابطه سرد انسان و رسانه ي تلويزيون تطبيق دهيم که در آن يکي(يعني تلويزيون) حرف مي زند ولي ديگري ساکت است(يعني من بيننده)، برخي علل اين اعتراض دستمان مي آيد. منفعل بودن مخاطب گاهي با مشارکت او در ساخت برنامه هاي رسانه اي قابل تخفيف است. البته اگر اين مشارکتِ مقصود، نه آن است که با جمع کردن شماري از مردم در استوديويي حاصل شود. منظور از مشارکت حتي آن قسم از حضور بيننده در قالب تماس تلفني با استوديوي برنامه و روي خط کارشناس آمدن هم نيست، گرچه همه اين ها هم هست ولي آن چه از مشارکت بيننده مي توان قصد کرد نوعي از حضور در ساخت رسانه اي است که در آن همه چيز رنگ وبوي بيننده حي و حاضر معاصر را بدهد به گونه اي که وقتي سال ها بعد افرادي رسانه هاي آن دوره را بررسي جامعه شناختي مي کنند، بتوانند به درکي درست از نيازها، انگيزه ها و خواسته هاي بيننده رسانه برسند. حتي فراتر از اين، اگر اين نوع مشارکت در قالب برخي برنامه ها به درستي هدايت شود، مي تواند نوع سامانه فکري بينندگان را براي حل معضلاتشان روشن سازد و آن فقر تاريخ نگاري ما، درباره احوالات مردم برهه هاي مهم تاريخي مان(چون عصر مشروطه که نمي دانيم مردم در چه سپهري و ساحتي مي زيسته اند) را براي پژوهشگران آينده برطرف کند. البته اين کوچک ترين فايده مترتب بر بحث مشارکت دادن بيننده است، آن هم در حالي که در بحث بومي سازي رسانه ها يکي از افق هاي مهم جهت رسيدن به رسانه ايراني، همين مشارکت مردمي است؛ چرا که با مشارکت مردم هر عصر، فرهنگ آن مردم و خواسته هاي شان بر رسانه برنامه هاي پربيننده آن تحميل شده و در نتيجه از وجوه جهان وطنيِ از خود بيگانه، کم مي شود.
* بيننده پرو پاقرص رسانه ملي حتماً شاهد بوده است که در چند سال اخير سريال هايي غير ايراني با مضامين متفاوت ولي مولفه هايي مشترک، از رسانه ما پخش شده و بسيار مورد استقبال قرار گرفته است: پرستاران، قصه هاي جزيره، پزشک دهکده(7)؛ سريال هايي که ويژگي مشترکشان عبارت است از: داستان هاي کوتاه (در هر قسمت)، شخصيت هاي اصلي ثابت، خيل عظيم شخصيت هاي فرعي، طولاني بودن زمان پخش (بالاي 100 قسمت) که در آن بيننده گاه روند بزرگ شدن يک شخصيت خردسال را به چشم خود مي بيند (قصه هاي جزيره) يا روند پا به سن گذاشتن او، موفقيت ها و شکست هاي ريز و درشت او را (پرستاران)؛ اين ها را اگر کنار خيل سريال هاي پر مخاطبي بگذاريم که قريب يک سال است با استفاده از سامانه معاملات اينترنتي به دست مصرف کننده هدف ايراني مي رسد(سريال هاي گمشدگان، 24 فرار از زندان، آناتومي گري، قهرمانان، زنان سرسخت، شهر و جنسيت، لاس وگاس، دوستان و سريال هاي انيميشني چون خانواده سيمپسِن، پارک جنوبي، ناروتو و ...) از جايگاه اين نوع سريال ها در سامانه سرگرمي مردم ايران که هدف اصلي رسانه ملي هستند، آگاه خواهيم شد.
مهم ترين ويژگي اين سريال ها جداي از بحث هاي فني و نقد هنري که توجه به آن ها در رسالت اين نوشتار نيست، روند آهسته و پيوسته ساخت و پخش آن هاست که گاه آنان را متاثر از وقايع روز مي سازد و هم چنين براي سازندگان اين آثار امکان دريافت بازخورد بينندگان را فراهم مي کند؛ از طرفي بيننده را وا مي دارد که (با توجه به توان گروه نويسندگان در شخصيت پردازي و هم چنين گزاره هاي تربيتي که طي سال ها در خود بيننده شکل گرفته) با هر يک از شخصيت هاي اين اَبَر سريال ها همذات پنداري کرده و پيگير سونوشت او باشند. همين مسايل باعث مي شود تا ديدن اين سريال ها(چه آن ها که قانوني از رسانه پخش مي شوند چه آن ها که از طريق پخش کننده هاي داخلي به دست بيننده رسيده اند) ديگر تنها يک رخداد رسانه اي نباشد بلکه به تدريج جلوه اي همگاني (ولو در مقياس خانوادگي) پيدا کرده و آرام آرام به يک آيين (مناسک)(8) رسانه اي تبديل شود که در آن افراد با کنار گذاشتن اختلافات و تفاوت ها و فارغ از دغدغه هاي روزمره در يک لحظه در کنار يکديگر به تماشاي يک اثر رسانه اي مي نشينند و از آن تاثير مي گيرند. مهمي که در ديگر سريال ها امکان پذير نيست. حال اهميت اين نوع روند فيلم سازي در رسانه ملي ما (با توجه به انگيزه ي بومي سازي رسانه در ميان مديران آن و هم چنين در نظر گرفتن دانشگاهيّت رسانه ملي در سپهر انديشه کارگزاران نظام) چيست؟
* اين که رسانه ملي در همه اين سريال ها نتوانسته چنين ابرسريال هايي بسازد که در آن يک آيين رسانه اي بر مردم حاکم شود، خود جاي پرسش فراوان دارد. البته هرازگاهي آثار طنزي چون زير آسمان شهر، پاورچين، شب هاي برره (به ويژه زير آسمان شهر) توانسته اند به اين مرزها نزديک شوند ولي دولت مستعجل بودند و البته به دليل محتواي طنازانه و هجوشان، نتوانستند آن کارکرد تاثيرگذارانه آثار جدي را داشته باشند. حتي تلاش هايي چون سريال نرگس و ترانه مادري و(اين روزها رستگاران) را هم به دليل بار سنگين غيرواقعي بودن داستان شان، مي توان از اين دايره خارج ساخت. در واقع آن اتفاقي که يک زماني بيننده و سريال هايي چون همسران و خانه سبز رخ داد (داستان هاي واقعي در بستري فانتزي و البته سريال هايي طولاني که گاه رد وقايع روز را مي شد در داستان هاي آن ها ديد؛ چون زمان ساخت به پخش نزديک شده بود) ديگر تکرار نشده است. تکرار نشده تا ما شاهد يک آيين رسانه اي سرگرم کننده باشيم. ولي اين آيين رسانه اي چه اهميتي دارد؟ کمترين اهميت اين آيين علاوه بر وجود سرگرم کنندگي آن در دو بزنگاه هست:
1. توان بالقوه بومي سازي رسانه که در داخل اين سريال ها نهفته است؛ خاصه آن که هر کدام از شخصيت هاي سريال توان زيادي براي نمايش معضلات شهري و روز را دارند؛ مهمي که باعث نزديکي مخاطب به شخصيت ها و الگوبرداري از آن ها مي شود. از طرفي در قالب اين فرصت هاي رسانه اي، مي توان باورها و سنت هاي مان را به صورتي غيرمستقيم نمايش دهيم. (مهمي که در نمونه هاي غير ايراني وجود ندارند و گاه حتي به صورت معکوس حاوي باورهايي هستند که با آموزه هاي ديني و فرهنگي ما در تضاد هستند) از طرفي رشد هر روزه طبقه متوسط شهري با مشکلات و مسائل خاص خود، لازم مي آورد آثاري با فرهنگ ايراني و البته سازگار شده با زندگي روزمره شهري بسازيم.
2. با توجه به زمان طولاني اين نوع سريال ها که نيازمند زايش داستان هاي متعدد است، در بستر آن مي توان نوعي پيوند ميان بيننده و گروه سازنده برقرار کرد تا از دل بيننده ايراني و البته به قلم تيم نويسنده و گروه سازنده، داستان هايي ايراني روايت شوند. مهمي که در اقبال بيشتر بيننده به اين نوع آثار و تشديد روند آييني سازي تماشاي اين نوع سريال ها که حاصلش نزديکي بيشتر خانواده ها به يکديگر و با وساطت رسانه است، موثر خواهد بود. اين پيوند همان مشارکت بينندگان است در دل خود توان بازسازي رسانه به سمت بومي شدن را داراست.
* ولي بهانه نگارش اين نوشتار، از دست رفتن يک فرصت رسانه اي است. چندي پيش سريالي به نام همه فرزندان من از رسانه ملي (شبکه اول) پخش شد. براي آن ها که نديده اند (که اميدوارم تعداد آن ها از انگشت هاي دو دست هم کمتر باشد) بايد گفت که سريالي بود به کارگرداني مرضيه برومند و مسعود فروتن و بازي مهرانه مهين ترابي، اميرحسين صديق، آزيتا لاچيني و ... که در هر قسمت و در مدتي کمتر از 30 دقيقه، يک داستان را با محوريت يک استاد مجرّد زبان شناسي دانشگاه (با بازي مهرانه مهين ترابي) مطرح مي کرد. داستان هايي از جنس همه مشکلاتي که داريم. از قصه پسري نوجوان که نمي خواهد درس بخواند و پنهان از چشم پدر در پاساژي پاستيل مي فروشد، پسري جوياي کار که براي پيدا کردن شغل تا عسلويه بايد برود، مردي که دوبار ازدواج کرده و نتيجه هر دو ازدواجش چيزي جز طلاق نبوده است و ... که با بي شمار قصه هاي فرعي و ريزه کاري هاي هنرمندانه بازي بازيگرها و شخصيت پردازي نويسندگان سريال توانسته بود بينندگاني بي شمار براي خود دست و پا کند. به ويژه که عمده بينندگان را از ميان زنان خانه دار برگزيده بود. (ساعت پخش تکرار آن در برنامه خانواده قرار داده شده بود)، سريالي که در مدت زمان کوتاه پخش (45 قسمت، هر روز) توانسته بود بينندگان را با شخصيت هاي خود همراه کرده و کم کم شخصيت ها به دل بيننده رخنه کنند که اين مهم ناشي از چند ويژگي مهم سريال بود:
برخورداري از شخصيت هايي گرم و دوست داشتني (براي نمونه بيننده رسانه پيش از آن شخصيت مهرانه مهين ترابي را در همسران و خانه سبز ديده بود يا اميرحسين صديق را در کتابخانه هدهد و قصه هاي تا به تا)، برگزيدن زمينه اي واقعي براي طرح مسايل ريز و درشت ايرانيان (مشابه آن چه که سال ها پيش در سريال آيينه رخ داده بود و براي بيننده ايراني به يک خاطره تبديل شده است)، حاکم بودن فضايي بومي بر روابط شخصيت هاي سريال، سابقه مکرر و موفق آرايشگاه زيبا، مدرسه موش ها، کتابخانه هدهد، قصه هاي تابه تا، خونه مادربزرگه و ... براي هر دو قشر بزرگسال و خردسال، توان خود را در ساخت آثار ايراني نشان داده بود. مسعود فروتن نيز به عنوان کارگردان تلويزيوني کار، يکي از باسابقه ترين عوامل تلويزيون ايران است که شايد بتوان او را شناسنامه سريال سازي رسانه ملي قلمداد کرد)، تيم خوب قصه نويس که عمدتاً زناني جاافتاده و بعضاً آشنا به رموز خانه داري ايراني تشکيل شده بود (راضيه برومند و آزاده پورمختار)، توان بالاي جذب مخاطب و از همه مهم تر برخورداري از نوعي فضاي کاري که حتي امکان مشارکت مردمي را ممکن مي ساخت. با اين همه چنين تجربه ي موفقي به ناگهان و در سکوتي رسانه اي پايان يافت. آن چه از ميان پرس و جوهاي اهالي مطبوعات از عوامل سريال، درباره علل اين پايان زودرس دريافت شد، خستگي عوامل اجرايي کار بود؛ يکي از مهم ترين چالش هاي خسته کننده چنين سريال هايي را مي توان در ته کشيدن قصه ها دانست که دست کم اين نوشتار درصدد بررسي راهکاري براي رفع اين مشکل است.
با توجه به رويکرد اثر که در نظر داشت مسايل روز تربيتي و خانوادگي را به کمک داستان پردازي، آن هم با محوريت شخصيت داناي کلي چون مهرانه مهين ترابي در نقش بانويي مجرد و تحصيل کرده، مطرح و حل و فصل کند و با علم به اين مهم که در روند ساخت ابرسريال ها نيازمند مطرح شدن داستان هايي متعدد هستيم، مي شد در نظر گرفت که در آتيه، با برقراري نوعي از پيوند سازماني ميان نويسندگان و سازندگان اثر، امکان مطرح شدن داستان ها و ايده هاي مردم(9) در قالب اين سريال ايجاد شده تا براي نخستين بار مردم به تماشاي داستان خودشان بپردازند. (نمودار آخر مقاله را ملاحظه نماييد) در اين روند، نهادهاي عامل(مانند وزارت ارشاد، آموزش و پرورش عالي، بهزيستي) در کنار نهادهاي ناظر (مانند نهادهاي انتظامي و امنيتي که کار رصد معضلات اجتماعي را بر عهده دارند) دقيق ترين اطلاعات را درباره معضلات شهري به گروهي از مشاورين که وظيفه آن ها يافتن راه حل براي اين معضلات است، منتقل و سپس اين گروه نتيجه را به تيم قدرتمندي از نويسندگان منتقل مي کردند تا آن ها با توجه به مقتضيات رسانه و سرگرم کنندگي آن، اثري خلق کنند که علاوه بر کارکردهاي بومي و آموزشي بتوانند با اقبال بيننده هم روبه رو شود. اگر اين در کنار برقراري ارتباط ميان بينندگان و عوامل سريال قرار بگيرد تا آن ها با مطرح ساختن ايده هاي شان به غناي دراماتيک اثر کمک کنند، مي توان اثري مشارکتي، بومي و طولاني را انتظار داشت؛ مهمي که به بار نشست. در حقيقت اگر چنين دورنمايي وجود داشت که بايد اين سريال، سال ها ساخته و پخش شود (به مانند نمونه هاي غير ايراني نام برده شده) آن گاه در چنين بستر پيشنهاد شده اي، تيم نويسندگان مي توانستند نه تنها از ايده هاي خود بلکه از ايده هاي مردم نيز استفاده کنند. (جالب است که چنين نمونه اي را مي توان در سريال کليد اسرار ديد که از قضا با استقبال بيننده ايراني روبه رو شده است، سريالي که مدعي است هر کدام از قصه هاي عجيب و غريبش حاصل نامه يکي از بينندگان است؛ سريالي که دو سال است از رسانه ملي پخش مي شود). گرچه عزم رسانه ملي براي ساخت چنين آثاري طولاني پخش در ساخت سريال شمس العماره) که تنها نتيجه اش سرگرم کنندگي است با بستر شبه آموزشي آن يکي (همه فرزندان من) قابل مقايسه نيست.
به هر روي وقتي چنين سرمايه اي داريم(سريالي که مورد استقبال قرار گرفته و شخصيت هاي آن در ذهن بيننده ايراني رخنه کرده اند) چرا و پس از 45 قسمت، رها مي شود؟ آيا مخاطب ايراني حق ندارد با اين سريال، سال ها بزرگ شود و در بستر گذر سال ها از عمر خود با عوامل سريال پير شود و رشد آن ها را به چشم ببيند تا شخصيت ها از قالب سريال جدا شوند و رنگ واقعيت بگيرند و در پي آن مخاطب خود را با آن ها يکي بپندارد و آن ها را عضوي از خانواده خود بداند ... خانواده ايراني حق داشتن يک پزشک دهکده ايراني را دارد...

نهادهاي ناظر

گسترش در ميان بيننده ايراني ــــــــ عوامل سريال(سازمان)ـــــــــ واقعي و هنري کردن ايده هاــــــــــ نويسندگان متن هاـــــــــــ درآوردن آن ها در قالب هاي ايده آل آموزشي ـــــــــــ مشاورين آموزشي و فرهنگي ـــــــــــــ انتقال معضلات روز، انتقال بزنگاه هاي آموزشي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتقال دغدغه ها و معضلات و تجربيات گروه نهادهاي عامل
پي نوشتها:

1. در اين جا از نمونه هاي کره اي و ژاپني، چشم پوشي مي کنم که داراي برخي تفاوت ها هستند. گرچه مي توانستند در اين منظومه جاي بگيرند.
2. ritual
3. از ياد نبريم که مدتي است سيما فيلم ثبت ايده هاي مردم در سايت خود را آغاز کرده است.
منبع:نشريه رواق هنر و انديشه شماره 36